ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 30 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

گوش درد و دومین شب تولد

الهی قربونت برم که چند روزی هست نیومدم خاطره های جدیدت رو بنویسم عزیزم چند روز بود حسابی سرماخورده بودی و دوشب پیش هم به شدت گوشت درد کردده بود که نتونستی بخوابی و با بابایی ساعا سه و نیم شب بود بردیمت دکتر و بهت دارو داد خوب شدی و الانم عین شنگول و منگول داری این ور تون ور میپری و بازی میکنی . راستی چون واسه تولدت کیک و شمع نگرفته بودیم شنبه که رفته بودیم خونه عزیز مامان جونم اونجا بود بالاخره بابا رو مجبور کردی برات یه کیک خرگوشی خوشگل با شمع شماره   برات خرید که کلی خوشحال شدی. ...
9 خرداد 1390

تولدت مبارک.

عزیزکم ابوالفضل خوشگل مامان تولدت مبارک پسر گلم ان شالله صد ساله بشی. ببینیم بابابیی برای تولدت امشب میخواد چه سورپرایزی داشته باشه. البته از دیروزه که همش میگی کی تولدم میشه . اینم از تولد شما عزیزم. ...
9 خرداد 1390

موش موشی

جیگر مامان الان نشستی جلوی تلوزیونو همه اون آجیلایی رو که بابا دیشب از شهروند خریده بود  رو داری میخوری و اول از همه حمله کردی به پسته هاش و عین این موش موشی ها داری میخوری.
6 خرداد 1390

بلوز بن تن

عزیزم دو سه روز پیش رفته بودم بیرون برات یه بلوز بن تن خریدم که عاشقشی. وقتی بهت گفتم چشماتو ببند برات یه چیزی گرفتم و چشمای نازتو که باز کردی و دیدی بلوز بن تنه کلی ذوق کردی و الان سه روزه که از تنت درش نیووردیش. انقدر که عاشق این کارتون بن تن هستی.
5 خرداد 1390

سورپرایز تولدت

عسل من از سورپرایز امروزت برات بگم که عصری مامان جون سرزده اومد خونمون و همون اسپایدر من بزرگی که یکی دوماه پیش میخواستی رو برات خرید که کلی ذوق کردی. دست گلش درد نکنه که این همه دوستت داره و این روز و یادش بوده . قزبونش برم که انقدر مهربونه. و بعد از اون که مامان جون داشت میرفت خونه بابایی با یه دوچرخه بزرگ پلیسی به رنگ مشکی سر رسید کلی ذوقیدی. اینم بگم ها ١٠٠٠٠٠تومن بهش پول داده. اینو گفتم تا بزرگ شدی بدونی بابایی برات چه کارایی که نکرده. بعدش سوارش شدی و کلی حال کردی اولش نمیتونستی پا بزنی بعد یواش یواش پا میزنی و میتونی کم کم و اروم راه ببریش. و فکر کنم تا ٦ یا ٧ سال دیگه ات بتونی ازش استفاده کنی البته به شرطی که خوب ...
19 ارديبهشت 1390

جایزه از بابایی

سلام مامانی خوبی عزیزم. پسمل گلم امروز از بابا یه جایزه گرفتی دو بسته مداد رنگی و دو بسته ماژیک که خیلی خوشحال شدی . به قول خودت سورپریز بود کلی خوشحال شدی و تازه بابایی آخر شب برامون بستنی سالار هم خرید که من واسه خودمو تند تند خوردم و آخر بستنی بابا و بستنی شمارو هم خوردم خیلی خوشمزه بود حسابی چسبید . ...
18 ارديبهشت 1390

مریض شدی اما زودی خوب شدی.

الهی مامانی فدات شه دیروز حسابی مرثیض شده بودی و بردمت دکتر و خیلی بی حال بودی و خانم دکتر یه آمپول بهت زد که کلی تو راه گریه کردی میدونم عزیزم دردت گرفته بود ولی خوشگل من دیدی زود خوب شد و امروز الحمدالله حالت بهتره. و عصری یه باد کوچولو وزید و شما رفتی در حیاط رو بستی و گفتی میترسم باد منو ببره نمیدونم چرا انقدر از باد میترسی و همه اسباب بازی هاتو داشتی جمع میکردی و ببری اتاق تا یه وقت باد نبرتشون. ...
18 ارديبهشت 1390

ابوالفضل اسپایدر من میشود!!

سلام قشنگ مامان. خوبی عشق من.از امروز برات بگم واسه ناهارت یه اش خوشمزه درست کردم. و رفتی مهد وقتی از مهد برت گردوندم دیدم ابوالفضل اسپایدر من شده . خاله مهناز رو صورتت با گواش اسپایدر منت کرده بود که خیلی هم حرفه ای نبود معلوم بود همین جوری چند تا خط رو صورتت کشیده و شدی اسپایدر من. عکستو با گوشی گرفتم حالا بعدا برات اینجا میزارم. بعد از مهد با بابایی رفتی حموم و بابا صورتت رو شست و شدی مثل روز اولت خوشگل پسر خودم.الانم ساعت ٨عصره که گرفتی خوابیدی.جیگل منی دیگه عسیسم. ...
15 ارديبهشت 1390

بد غذا!!!

مامانی از غذا نخوردنات بگم. خیلی بد غذایی هر چیزی رو نمیخوری . وقت غذات هم بشه چند قاشق میخوری از لبنیات هم که اصلا لب به پنیر و دوغ و ماست نمیزنی فقط عشق شیر کاکایو رو داری. و بستنی و یه وقتایی شیر داغ. با غذا نمیدونم چرا میونه خوبی نداری. موندم چیکار کنم از صبح تا شب حتی اندازه یه وعده معمولی روهم نمیخوری موندم با این کم غذایی چجوری طاقت میاری و این همه هم ورجه وورجه میکنی.بد فکرم به خاطر این موضوع مشغول شده. ...
13 ارديبهشت 1390