ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 29 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

منبر یا قنبر؟؟؟؟مساله این است.

سلام عزیزم گلم چند روز پیش اومدم از خاطره های مدرسه ات بنویسم کلی نوشتم ولی نمیدونم چرا سیو نمیشد. چند روز پیش تو یکی از نگاره های کتاب فارسیت عکس مسجد بود و منبر گویا معلمتون نمیدونسته یا یادش رفته اسمش منبره و گفته از بزرگترهاتون بپرسید . وقتی من اومدم مدرسه دنبالت تو راه خونه ازم پرسیدی منم یادم رفته بود اومدم از بابایی پرسیدیدم گفت اسمش منبر هست عصری گفتم ازت بپرسم ببینم یادت میمونه یا نه پرسیدم اسمش چیه گفتی:قنبر کلی خندیدم خودتم خندت گرفته بود دیروز معلمتون گفته بود مامانتو بگو بیاد مدرسه و کتاب فارسیتو (بنویسیم)رو ازت گرفته بود و نگه داشته بود غروب خیلی گریه کردی که من کتابمو میخوام چرا آقا معلم کتاب منو گرفته. خلاصه آ...
30 مهر 1392

اولین روز مدرسه.

سلام پسر مامان خوبی عزیزم. گل من امروز روز اول مهره و الان شما تو مدرسه هستی. دیروز فقط کلاس اولی ها رفته بودن مدرسه . برای جشن و کلاس بندی شنبه دوتایی رفتیم خرید مدرسه تو کردیم اول رفتیم از مدرسه روپوشتو گرفتیم بعد رفتیم خرید و یه کیف خوشگل خریدیدم برات و یه کتونی خوشگل یه جامدادی و مداد سیاه و قرمز و پاک کن و تراش و خط کش ژله ای.خودت یه پاک کن ژله ای اضافه هم خریدی. لیوان خریدیم و دفتر سیمی برات خریدم و دفتر نقاشی و یه ظرف غذا و قمقمه خریدیدم شبش خیلی خوشحال بودی و بابایی برد موهاتو کوتاه کرد و برات یه شاخه گل مریم خریدیم و یه بادکنک که فرداش به مدرسه ببری. صبح زود بیدار شدم  و بیدارت کردم اول یکی دو لقمه صبحونه خوردی و ...
1 مهر 1392

شیطنت با متین

سلام پسر عزیزم خوبی عشقم. برات بگم از چند روز پیش که عموی من یعنی عمو رسول اینا اومده وبدن خونه ممان جون و چن روز موندن و شما و متین حسابی تا میتونستید آتیش سوزوندین کلی ازش چیزای بد یاد گفتی حالا شما که انقدر پسر خوبی هستی چرا باهاش هم دست شده بودی آخه اون که خیلی شر و شیطونه خلاصه تو این چن روز حسابی اعصابمو بهم ریختی فقط هی میگفتم ابوالفضل نکن بشین از دست تو بچه. همینا دیگه بعدا برات میام عکس میزارم عزیزم.
9 شهريور 1392

حال ناخوش مامانی

سلام جوجوی من خوبی عزیزم عزیزم از این چن روز بگم مامانی زیاد حال خوشی نداره چون با بابایی یکم دعوامون شد توام که شاهد همه چی بودی ولی زیاد از خودم نمیگم که باعث ناراحتیت بشه گلم. فقط اینو دارم بهت میگم که برای اینکه تو پیش مامان و بابا بزرگ بشی دارم خیلی فداکاریها برات میکنم که بزگ که بشی بهت میگم امیدوارم بزرگ که شدی همه اینارو درک کنی و توام مامانو تنها نزاری عزیزم. دوستت دارم پسر قشنگم
2 شهريور 1392

عروسی

سلام خوشمل مامانی خوبی عزیزم گلم دیروز عروسی رفته بودیم . عروسی پسر دایی من که شما از او ل تاآخر رقصیدی اولش که گیر داده بودی پاشو باهم برقصیم و آخرای مجلس دیگه دوتایی وسط میرقصیدیم خیلی بهت خوش گذشته بود یه چیزی بگم هنوز به اول میگی :الول به وسایلا میگی وسایلرا خخخخخخخخ دوستت دارم پسر خوشگلم
28 مرداد 1392

پی اس پی

سلام عسلی مامان قربونه پسر گلم برم. عزیزم چند وقتیه گیر دادی حسابی به پی اس پی الانم که نمیشه خرید و شما هر روز میگی چشمت مونده روی اون پولی که بابا به من داده تا برم برای خودم لباس بخرم اخه چن روز دیگه باید بریم عروسی شما امروز برگشتی بهم گفتی خوب مامان همون لباس قبلیهات قشنگن تازه منم یهآرایش جدید یادت میدم تا خوشگل تر بشی به عبارتی داری مامانو گوش مخملی میکنی ها عزیزم فعلا فرصت خریدش نیس هر وقت بشه برات میخریم. بوس بوس
22 مرداد 1392