تاسوعا و عاشورا
عسل مامان این چند وقت یادم نبود بیام برات بنویسم چون محرم بود و عاشورا و تاسوعا.
روز تاسوعا صبح بود که چون آقا جون اینا هر سال نهار میدن به دسته و ما زنا تازه رفته بودیم بالا و شما و علیرضا و حسین رفته بودید خیابون گویا بستنی بخرید که یهو حسین اومد بالا گفت زن عمو ابوالفضل افتاده زمین. منم ندونستم چجوری اون پله ها رو تا پاین اومدم و دیدم بغل بابایی هستی و شما رو داد به من و بعدش فهمیدم که بله اقا ابوالضل مارو ماشین زده.
که خدارو شکر و صد هزار مرتبه شکر که بهمون رحم کرد و شما رو دوباره بهم برگردوند. هیچی نشده بود و فقط از دندونت یخورده خون اومده بود.کلی گریه کردی و ارومت کردم.و روز عاشوراهم که با دوقولت وسط دسته از صبح تا اذان دوقول زدی پیش بابایی وسط دسته بودی دایی بهمن کلی ازت عکس انداخت که بعدا عکساتو برات میزارم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی