ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

واکسن

سلام عسلی مامان . قربونت برم امروز رفتیم درومانگاه و واکسن آخرو زدیم و ان شالله از مهر میری کلاس اول از ظهر هم جای واکسنت خیلی درد میکنه مثل اینکه الانم تب کردی عکس دستتو گرفتم برات میزارم. خیلی درد داره یه جوری که یوری راه میری ...
16 تير 1392

شهر بازی

سلام به خوشگل پسرم عزیم خیلی دوستت دارم تو تنها دلیل برای ادامه زندگیم هستی ابوالفضل جونم نمیخواستم اینجا از ناراحتیام بگم ولی میگم تا بزرگ شدی بدونی مامان بخاطر اینکه شما همراه خانواده باشی و زیر سایه پدر مادر. چه سختیایی رو دارم تحمل میکنم عزیزم این روزا زیاد رابطه ام با باباییت خوب نیست تقصیر خودشه خودتم کمو بیش میدونی البته دلیلشو نه ها فقط میدونی بابا بداخلاقه بزرگ شدی دلیلشو برات میگم دیروز خیلی دلم از دست بابات گرفته بود گریه کردم تا شما فهمیدی. ناراحت شدی بخاطر همین دستتو گرفتم و بردمت شهر بازی تا من یه هوایی بهم بخوره غم هامو فراموش کنم هم شما یکم بازی کنی بابات که از این کارا نمیکنه برت داره ببرتت پارک. عز...
13 تير 1392

نیش پشه

سلام فسقلی مامانی خوبی عسلم الان که دارم برات اینارو مینویسم زیر چشم راستت شده این ها. یعنی پف کرد به شدت بخاطر اینکه دو سه روز پیش که با بابایی رفتیم باغ پشه ها نیشمون زدن. اون روز کوچولو بودا ولی از فرداش شد قلمبه هنوزم اونجوریه. ازت عکس گرفتم با گوشیم . ولی گوشیم فعلا به سیستم وصل نمیشه بعدا عکستو برات میزارم جیگری مامانی.
10 تير 1392

آرزوی نیمه شعبانی

سلام جیگر مامان عیدت مبارک عزیزم امروز میلاد حضرت مهدی. نیمه شعبانه عزیزم برات بگم که دیروز  تو تلوزیون همه با هم دعای فرجو خوندن ماهم با هم زمزمه کردیم بهت گفتم عزیزم آرزو کن براورده میشه شمام آرزو کردی بریم ترکیه که از اونجا برات اسباب بازی بخریم عجب!!!!!!!!! امروز صبح هم بلن شدی میگی چرا آرزوم برآورده نشد.گریه میکردی و غر میزدی. چن روز پیشم شمارش اعداد و تا 30 بلدی بشماری البته بعد بیست و نه میگی بیست و ده که کلی خندیدیم بهت.  
3 تير 1392

سنجش برای مدرسه

سلام گل پسر مامان قربونت برم که اقا شدی بزرگ شدی گلم صبح ساعت 8 رفتیم پایگاه سنجش. ازت سنجش بینایی و شنوایی و تن سنجی کردن و تست هوش گرفتن همه رو انجام دادی. ولی گفتی این تسته هوشه سخته. آخه قبلش بهت درموردش وضیح نداده بودم. فقط تو سنجش بینایی گفت چشم سمت راستت یکم مشکوک میزنه باید ببرمت چشم پزشک بیرون با دستگاه معاینه کنه اونم بخاطر اینه که صبح تا شب پای کامپیوتر میشینی بازی میکنی که چشمات میسوزه و خیلی وقتام اشک چشمات در میاد چشمت قرمز میشه حرف مامانی رو هم که گوش نمیکنی میگم روشن نکن کامپیوترو. عصری هم رفتیم باغ یه چرخی زدیم و برگشتنی بوی فلافلیه زد و فلافل خواستی ماهم خوردیم به هوای تو خیلی خوش گذشت الان مامان جونم تورا...
22 خرداد 1392

مدارک مدرسه

سلام عسل مامانی خوبی الان که دارم اینارو میتایپم شما جلوی ال سی دی نشستی و داری کارتون میبینی صبح دوتایی باهم با ماشین بابایی رفتیم مدرسه مدارک بردیم برای ثبت نام و شناسنامه سلامت دادن که فردا باید ببرمت برای سنجشت عزیزم راستی امروز عکس هم برای مدرسه انداختی که فردا قراره بگیریم. بوس عزیزم مامانی یه دنیا دوستت داره فرشته ی کوچولوی خودم.
21 خرداد 1392

صدای نازک و جیغ جیغوت

سلام عشق مامانی خوبی از این برات بگم که بالاخره برای کامپیوترت بابابیی رم 2 گیگ خرید حالا این هفته ام من خودم کارت گرافیک و ارتقا میدم که بازی های رو که دوست داری اجرا کنی راستی چن روز پیش یکی از سی دی ها مو انداختم تو دی وی دی کامپیوتر صدای ضبط شده 2 سال پیشت رو پیدا کردم انقدر اونجا صدات نازکه که هم من هم خودت خندمون گرفته بود از صدای نازک و جیغ جیغوییت راستی عمو سعید اومده فردا میخواد خاله بهاره رو ببره دوباره مامان جون تنها میشه خیلی نالاحتم از این به بعد یشتر باید بهش سر بزنیم صدای اپلود شده تو میزارم اینجا تا بزرگ شدی گوش بدی و کلی خاطراتت یادت بیاد این شعرایی که خوندی برای مهد کودکته. ...
16 خرداد 1392

سردرد و فرشته کوچولو

سلام گلکم خوبی عشقم پسر مهربونم برات بگم که خیلی مهربونی دیشب بخاطر کشیدین قلیون زیاد سرم داشت میترکید آخر شب از دست بابایی ناراحت بودیم به خاطر همین منو و شما باهم رفتیم اتاق تا بخوابیم بهت گفتم سرم درد میکنه عین فرشته کوچولوها دستت رو گذاشتی رو سرم تا سردردم خوب شه تا خوابیت برد باور کن سردرد منم خوب شده. جیگری ممان خیلی دوستت دارم خوشحالم که تو رو دارم
9 خرداد 1392