ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

دوستات

ابوالفضل دوست صمیمیت که دوسش داری:حسین داداشه<همون پسر عموت> هانیه رم دوسش داری اما نمیدونم چرا با این نیما کوچولو سازگاری نداری شاید بزرگ تر که شدی بیشتر دوسش داشته باشی علیرضارم ای کمکی دوست داری و باهاش بازی میکنی ...
3 ارديبهشت 1390

مامانی عاشقتم

عزیزم اگه بدونی مامانی چقدر دوستت داره تنها دلیلم برای ادامه زندگی تویی عزیزم تو بهم هر روز انرژی میدی با بودن تو زندگی برام شیرین تر میشه عاشقتم پسر یکی یدونه ام دوستت دارم یه عالمه   ...
3 ارديبهشت 1390

اسکوتر

پسر قشنگم پارسال تابستون بابایی برات یه اسکوتر سبز رنگ برات سوغاتی شمال گرفته بود.که اسکوترتو خیلی دوست داری ...
3 ارديبهشت 1390

پسر چای خور

عزیز مامان شما از وقتی کوچولو بودی مامان جون انقدر بهت چایی داده بود که الان شدی یه چای خور حرفه ای تازه چی اونم چایی تو بدون نبات غیر ممکنه بخوری     ...
3 ارديبهشت 1390

موضوع اولین نقاشی مهد

عزیز دلم اولین نقاشی که تو مهد کشیده بودی عکس یه سر بود با چهار تا دست که میگفتی عکس بابامه چون بابام خیلی قویه!   یه بیست خوشگل هم گرفته بودی. قربون نقاشی هات برم ...
2 ارديبهشت 1390

خاطره کوچولوییت

عزیز مامان میدونی الان چی یادم افتاد وقتی که کوچولو بودی و تازه تازه کلمهها رو میگفتی چون بابایی کارگاهش بغل خونه قبلیمون بود میرفتی عین موش پشت در وایمیسادی میگفتی آقا عیسی و در میرفتی. آخه خیلی ناز تلفظش میکردی ...
2 ارديبهشت 1390

اولین شعری که تو مهد یاد گرفتی

باز بهار آمده به باغ و صحرا پر شده از بوی گل تمام دنیا قالی سبز چمن خیلی قشنگ است شکوفه درختان رنگ به رنگ است به شاخه ها نشسته صدها جوانه کرده میان شاخه پرنده لانه ...
2 ارديبهشت 1390

از اولین روز مهد کودکت

  وقتی که ۲سالت بود بردمت مهد بزارمت اما نمیرفتی که نمیرفتی میگفتی منم باید پیشت بشینم تا آخر اگه یخورده از جلوی چشمت دور میشدم گریه میکردی یه هفته باهم دوتایی رفتیم مهد و منم باهات میومدم سرکلاست میشستم اما دیدم نه خیر تو از من جدا نمیشی که نمیشی   ...
2 ارديبهشت 1390