ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 17 سال و 10 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

امشب رفتی مهمونی بدون مامان

1390/2/11 0:52
نویسنده : مامی جون
297 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان امشب بدون مامان رفتی مهمونی خونه مامان جون. http://s1.picofile.com/file/6395243458/tongue09.gifچون چند روزی هست بهش سرنزدیو شما چند روز بود بهونه مامان جونو میگرفتی و بابا بالاخره بعد از غروب بود بردتت خونه مامان جون. و بهم گفتی دوست داری امشب اونجا بخوابیhttp://s1.picofile.com/file/6396973838/bed3.gif پیش مامان جون آخه خیلی مامان جونو دوست داری یه جورایی بیشتر مامان جون بزرگت کرده تا خودم.http://s1.picofile.com/file/6395239434/tongue05.bmpیه نیم ساعت پیش بود و با بابایی نشسته بودیم عکساتو که تو گوشی من بودو داشتیم نگاره میکردیم که تو هر حالتی یه جور عکس داشتی و کلی با بابایی خندیدیم بهت و بابا یه وروجک هم بهت گفت . وقتی پیشم نیستی دلم خیلی برات تنگ میشه ولی گذشته از دلتنگی یه نفسی از دست این شیطنتات کشیدیم ها وروجک کوچولوی شیطون.http://s1.picofile.com/file/6395255530/tongue18.pnghttp://s1.picofile.com/file/6396980880/sleep13.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

نارینه
11 اردیبهشت 90 1:41
پسری هم میدونست مامانش نیاز به استراحت داره ... برا همین رفته مهمونی ای جووووووووووونم narineh.niniweblog.com/
sahar
11 اردیبهشت 90 12:16
جیگرشو ، مطمئنا خونه بدون شیطونی های ابوالفضل جان معنی نداره یه ماچ تپل واسه پسر نازت
مامان رها
3 خرداد 90 9:01
گل اگر در فصل گل بوییدنی است خاک پای دوستان تا ابد بوسیدنی است روزت مبارک عزیزم