ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 16 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

یلدا مبارک

1392/10/1 22:37
نویسنده : مامی جون
534 بازدید
اشتراک گذاری

یلدا مبارک

سلام همه امید و زندگیم.

گل پسر نازم.الان که دارم این پست رو برات مینویسم ساعت 10 شبه و شما پشت سرم تو اتاق خواب خوابیدی.

آخه از وقتی مدرسه میری مرتب شبا ساعت 9 شب دیگه خوابی و صبح زود بیدار میشی عین موش موشی ها اول میری برای خودت خوردنی پیدا میکنی از خونه اگه نباشه میری از مغازه شیر و کیک میخری و میخوری.

و بعد یه سر سر سیستم میشینی و یکم جی تی آی بازی میکنی و بعدش میری سر درسات البته اگه ظهری باشی اینجوری اگه صبحی باشی که میری مدرسه

و این شیفت صبحی بودنت چقدر سخته. خودم دلم برات میسوزه تو این سرما از خواب ناز بلند میشی و خواب آلو میری مدرسه . درسته سرویس داری ولی خوب تو مدرسه نامردا خیلی نگهتون میدارن تا 8 بشه و ناظم بیاد با صف برید داخل کلاس.

دیشب یلدا بود بهت تبریک میگم گلم. ان شالله که یلداهای بعدی هم من و شما و بابایی زیر یه سقف باشیم.

این روزا بابایی خیلی با حرفا و کاراش اذیتم میکنه و منم فقط تا بتونم سکوت میکنم.راستش نمیخوام دوباره دوتایی آلاخون والاخون بشیم و شما شرایط زندگی برات سخت بشه . بالاخره توام حق زندگی خوبو داری و آرامش باید داشته باشی.

اینو بابات نمیدونه یا نمیدونم واقعا چی تو سرشه.

ولی من تا اونجایی که بتونم مقاومت میکنم تا شما زیر سایه پدر و مادر بزرگ شی. ان شاله.

پسرم زندگی خیلی سخته خیلی بیشتر از اون چیزی که آدم فکرشو بکنه

نباید به کسی اعتماد کنی. نباید مثل مامانت ساده باشی.نباید مثل مامانت عاشق بشی.

بنظرم عشق چیز خوبی نیس. آدم هر چی ضربه میبینه همش از عشقه. یعنی وقتی عاشق یه نفر هستی اگه اون طرف هم عاشقت باشه خیلی خوبه ها ولی خیلی کم پیش میاد این مورد. اگه طرفت که شما عاشقشی دوستت نداشته باشه یا عاشقت نباشه زندگیت و جوونیت تباه میشه.

همش میخوای برای همه چی بسوزی و بسازی

همین کاری که الان من دارم میکنم.

بگذریم. نمیدونم شاید نباید اینارو میگفتم ولی پسرم دله مامان خیلی پره.وقتی نگات میکنم خدارو شکر میکنم که تو رو دارم.برام دعا کن عزیزم با اون قلب کوچولوت.

دیشب یلدا بود همگی خونه عزیز دعوت بودیم خیلی بهت خوش گذشت با حسین و نیما و هانیه بازی میکردی کلی هم خوراکی و هندونه خوردیم.بهت حسابی خوش گذشته بود . مامان جونم بعد شام اومد. آخر وقت رفتیم مامان جونو برسونیم که گیاهت و بهت داد که واسه درس علومته. لوبیا ها جوانه زدن.

تازه هم حرف ی رو یاد گرفتی. تا اینجا همه دیکته هات عالی بودن گلم.امروز از مدرستونم آخر سر عدس پلوی نذری داده بودن که با ذوق آوردی کمی ازش خوردی.

مامانی عاشقته گلم. همیشه برام مهربون بمون.بوسیلدا مبارک

پسندها (1)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)