ابوالفضلابوالفضل، تا این لحظه: 17 سال و 11 روز سن داره

قشنگ ترین وبلاگ برای قشنگ ترین پسر دنیا

مامانی عاشقتم

عزیزم اگه بدونی مامانی چقدر دوستت داره تنها دلیلم برای ادامه زندگی تویی عزیزم تو بهم هر روز انرژی میدی با بودن تو زندگی برام شیرین تر میشه عاشقتم پسر یکی یدونه ام دوستت دارم یه عالمه   ...
3 ارديبهشت 1390

اسکوتر

پسر قشنگم پارسال تابستون بابایی برات یه اسکوتر سبز رنگ برات سوغاتی شمال گرفته بود.که اسکوترتو خیلی دوست داری ...
3 ارديبهشت 1390

پسر چای خور

عزیز مامان شما از وقتی کوچولو بودی مامان جون انقدر بهت چایی داده بود که الان شدی یه چای خور حرفه ای تازه چی اونم چایی تو بدون نبات غیر ممکنه بخوری     ...
3 ارديبهشت 1390

موضوع اولین نقاشی مهد

عزیز دلم اولین نقاشی که تو مهد کشیده بودی عکس یه سر بود با چهار تا دست که میگفتی عکس بابامه چون بابام خیلی قویه!   یه بیست خوشگل هم گرفته بودی. قربون نقاشی هات برم ...
2 ارديبهشت 1390

خاطره کوچولوییت

عزیز مامان میدونی الان چی یادم افتاد وقتی که کوچولو بودی و تازه تازه کلمهها رو میگفتی چون بابایی کارگاهش بغل خونه قبلیمون بود میرفتی عین موش پشت در وایمیسادی میگفتی آقا عیسی و در میرفتی. آخه خیلی ناز تلفظش میکردی ...
2 ارديبهشت 1390

اولین شعری که تو مهد یاد گرفتی

باز بهار آمده به باغ و صحرا پر شده از بوی گل تمام دنیا قالی سبز چمن خیلی قشنگ است شکوفه درختان رنگ به رنگ است به شاخه ها نشسته صدها جوانه کرده میان شاخه پرنده لانه ...
2 ارديبهشت 1390

از اولین روز مهد کودکت

  وقتی که ۲سالت بود بردمت مهد بزارمت اما نمیرفتی که نمیرفتی میگفتی منم باید پیشت بشینم تا آخر اگه یخورده از جلوی چشمت دور میشدم گریه میکردی یه هفته باهم دوتایی رفتیم مهد و منم باهات میومدم سرکلاست میشستم اما دیدم نه خیر تو از من جدا نمیشی که نمیشی   ...
2 ارديبهشت 1390

معنی حرفات که بچه بودی میگفتی.

  وقتی کوچولو بودی تازه زبون باز کرده بودی به اینا  اینو میگفتی ببینشون: شیر کاکایو:کادو ذرت:بپر بپر ماشین:قان قان بیرون رفتن و گردش:ددر عزیزم خیلی از شیرین زبونیاتو الان یادم نیست آخه الان ماشالله چهار سالت داره تموم میشه عزیزم بعد اگه یادم اومد برات مینویسم تو صفحه های دیگه   ...
2 ارديبهشت 1390

روز انتخاب اسمت؟؟

مامانی اون وقتی که تو راه ودی و ما منتظر اومدنت بودیم و چهار ماهه تو شکم مامی بودی بابا تا فهمید پسری خودش اسمتو انتخاب کرد گفت من دوست دارم اسم پسرمو بزارم ابوالفظل   ...
2 ارديبهشت 1390